چرا رهبری به مصادیق فرهنگی اشاره میکنند؟
پس از دیدار رهبر انقلاب با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی پای
سخنان آقای محسن چینیفروشان نشستیم. رئیس پیشین کانون پرورش فکری کودکان و
نوجوانان که در کارنامهی خود تولید پروژههایی ازجمله عروسکهای «دارا و
سارا» را دارد، خاطرات و تأملات جالبی از نگاه فرهنگی رهبر انقلاب دارد. با
چینیفروشان پیش از این هم درخصوص کتابخانهی شخصی حضرت آیتالله خامنهای سخن گفته بودیم.
مطرح شدن بحث تهاجم فرهنگی توسط رهبر انقلاب اسلامی ناشی از دو چیز بوده است؛ یکی اهمیت مسألهی فرهنگ؛ یعنی اینکه مبنا و زیربنای همه فعالیتها و برنامهها باید بحث فرهنگی به صورت مستقیم یا غیرمستقیم (پیوست فرهنگی) باشد. نکتهی دوم اینکه مردم ما با فرهنگ خودشان که فرهنگ مذهبی است بزرگ شدهاند. لذا مسألهی اصلی مسألهی فرهنگ است. در همین سخنان اخیر هم شاهنکتهی صحبت ایشان این بود که «فرهنگ در حاشیه نیست، در حاشیه اقتصاد و سیاست نیست، بلکه اقتصاد و سیاست هستند که در حاشیه فرهنگ هستند.»
لذا آن زمان ایشان این دغدغهی خاطر را پیدا کردند که به فرهنگ توجه لازم نمیشود و ما فضاهای فرهنگیمان و مخصوصاً مسئولین و نهادهای فرهنگی در مقابل هجوم فرهنگی غرب و هجوم فرهنگی جهانیسازی حالتی انفعالی دارند. به همین دلیل ایشان بحث تهاجم فرهنگی را مطرح کردند. منتها پس از یک مدتی حس شد این مسأله برای مسئولین و برای دستگاههای فرهنگی خیلی جا نیفتاده است که ایشان تعبیر «شبیخون فرهنگی» را بهکار بردند که یک پله بالاتر از تهاجم فرهنگی است. این موضوع به این معنا بود که دربارهی این مسأله غفلت وجود داشته است. شبیخون را زمانی به کار میبرند که این طرف خواب است و طرف مقابل حملهی غافلگیرکننده میکند.
دانشگاه سمنان، ۱۳۸۵: من پریروز در روزنامه گزارشى از تشکیلِ «ناتوى فرهنگى» را خواندم ... یک ناتوى فرهنگى
هم به وجود آوردهاند. این، بسیار چیز خطرناکى است. البته حالا هم نیست؛ سالهاست که این اتفاق افتاده است.
مجموعهى زنجیرهى به هم پیوستهى رسانههاى گوناگون در جهت مشخصى حرکت مىکنند تا سررشتهى تحولات
جوامع را به عهده بگیرند.
اما باز هم مسأله خیلی روشن نشد و یا آن انتطاری که میرفت اتفاق نیفتاد. ایشان در مرحلهی بعدی «ناتوی فرنگی» را مطرح کردند؛ یعنی بحث تسخیر همهی قلمروهای فرهنگی در یک کشور. بحث جهانیسازی این است که تسلط یک فکر و یک اندیشه بر همهی دنیا؛ ابزارش هم رسانهها هستند. این اصطلاح یعنی دشمن از همهی عوامل تسلطش استفاده میکند.
از تهاجم فرهنگی تا ناتوی فرهنگی
من جملهای را مستقیماً از ایشان شنیدم که فرمودند: «من وقتی تهاجم فرهنگی را مطرح کردم، فکر میکردم که مسأله روشن است و معنیاش معلوم است. بعد که شبیخون فرهنگی را مطرح کردم باز همینطور. ولی به نظرم رسید نه، تازه من باید تعریف کنم تهاجم فرهنگی یعنی چه؟ شبیخون فرهنگی یعنی چه؟» و بعد شروع کردند به توضیح دادن که مقصود من از تهاجم فرهنگی و شبیخون فرهنگی چیست و مقصود من از ناتوی فرهنگی چیست. این جلسه ایشان بحث را بازتر کردند. در حقیقت باز این دغدغه سرجای خودش است. گویا آن انتظار و اتفاقی که باید بیفتد نیفتاده و لذا مشخصتر به مصادیق اشاره میکنند.
حضرت آقا وقتی در مورد مسائل سیاسی، اقتصادی و جاری صحبت میکنند، خیلی وارد جزئیات نمیشوند. معمولاً خطوط قرمز، رهنمودها و راهنماییها و پیشنهادهای اساسی را مطرح میکنند ولی در مورد فرهنگ مخصوصاً در این جلسهی اخیر شورای عالی انقلاب فرهنگی وارد جزئیات شدند و مصادیق را مثال زدند. این مثالهای روشن نشان از تسلط ایشان به این مسائل فرهنگی است که از قدیم بوده و آشنایی وسیعی که ایشان نسبت به سینما، کتاب، تئاتر و... دارند.
ایشان دراین جلسه در مورد عروسکها مثال زدند. الان طبق آمار، بیش از ۶۰، ۷۰ درصد فروش عروسکها مربوط به عروسکهای باربری و بَتمن و... است در حالی که عروسکهای ایرانی کمتر فروش دارند. یادم هست زمانی که در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بودم و عروسکهای دارا و سارا تولید شد، در جلسهای این عروسکها به حضرت آقا عرضه شد و ایشان آنها را با لباسهای مختلف دیدند. بنده و چند نفر از دوستان فرهنگی هم در جلسه بودیم. ایشان تعبیر مهمی را به کار بردند که اگر به آن توجه میشد شاید اکنون شرایط دیگری داشتیم. تعبیر ایشان این بود: «آن تولید فرهنگ که من میگویم یعنی همین عروسکها» بعد هم خیلی تأیید و تشویق کردند که این کار را ادامه دهید. بعد اشاره فرمودند که جاهایی مثل صدا و سیما و مطبوعات به این امر کمک کنند تا این عروسکها جا بیفتد که متأسفانه این اتفاق نیفتاد.
زندگی روزمرهی مردم با ۶۰۰ کلمه
باید یک بررسی در جامعه ما بشود. مثلاً مردم ما با چند واژه صحبت میکنند؟ من تصورم این است که کمتر از هزار واژهی مستعمل داریم. مردم ما هماکنون با ۵۰۰، ۶۰۰ واژه در زندگی روزمره صحبت میکنند. خیلی از واژههای ساده و قشنگی که وجود دارد در ادبیات مردم تقریباً فراموش شده و یا استفاده نمیشود. دیگر در گفتوگوهای مردم خبری از شعر خواندن و ضربالمثل زدن نیست. تابلوهای سر در مغازهها را نگاه کنید. بازار واژههای انگلیسی شده است؛ در حالی که قانوناً ممنوع است.
مدارس ما آموزش زبان دوم (انگلیسی) را در دبستان و قبل از دبستان شروع کردند. در حالی که یک بررسی در جاهای مختلف شد و نشان داد که آموزش زبان انگلیسی، فرانسوی و آلمانی که الفبایش متفاوت با الفبای ماست، به یادگیری و آموزش زبان فارسی و ادبیات خود ما لطمه وارد میکند. اینها تا یک زمانی مثلاً تا پایان دورهی دبستان زبان فارسی را خوب یاد بگیرند و با نمک و شیرینیهای این زبان آشنا شوند و بعد بهطور طبیعی و به صورت درست زبان انگلیسی را یاد بگیرند که الان زبان بینالمللی است. حتی در کشورهای اروپایی که زبان دوم الزامی است، زبان دومشان، زبانی است که با الفبایشان همخوانی دارد. از چپ به راست مینویسند، الفبای یکسانی دارند، واژههایش هم خیلی نزدیک به هم است و فقط لهجه یا تلفظش است که تغییر میکند. این مبنا یک مبنا است ولی شرایط متفاوتی دارد و بچهها به راحتی میتوانند یکی دو زبان یاد بگیرند. ما هم اگر بخواهیم اینطور فکر کنیم باید برویم سراغ زبانهایی که الفبای یکسانی با الفبای ما دارند؛ یعنی مثلاً از راست به چپ نوشته میشوند و واژههای یکسانی دارند.
این سه عامل مهم
نکتهی مهم دیگر اینکه همهی این اتفاقات در عرصهی فرهنگ نمیافتد مگر اینکه سه عامل زیر وجود داشته باشد. اولین عامل وجود آدم فرهنگی است؛ تا آدم فرهنگی نباشد کار فرهنگی نمیشود. آدم فرهنگی مقصودم نویسنده است، شاعر است، هنرمند است؛ کسی که کار فرهنگی میتواند انجام دهد. این آدمها باشند تا تولید فرهنگی بکنند و بعد هم روی آن بشود کار انجام داد. اینجاست که شورای عالی انقلاب فرهنگی باید راجع به این آدمهای فرهنگی برنامهریزی و فکر داشته باشد. اینجاست «حمایت» معنا پیدا میکند. یک نویسنده و یک هنرمند این همه دغدغهی معیشت نداشته باشد. مگر ما چقدر از این آدمها داریم؟ شاید در کل کشور کسانی که اهل قلم و اهل نوشتن و نقاشی و سینما و تئائر باشند، تعداد زیادی نباشد. بنابراین شورای انقلاب فرهنگی برای حمایت از اینها باید فکر کند و اجرا کند.
[گزارش تصویری]
نکتهی دوم با تولید فرهنگی معنا پیدا میکند. یعنی تا یک کتاب و یا فیلم و یا موسیقی خوب نباشد که کار فرهنگی معنا ندارد، بلکه فقط میشود یک شعار و صحبتهای کلی. اینجاست که حمایت از نوع دیگری مطرح میشود. علاوه بر حمایت از مولدین فرهنگ، حمایت از تولیدات فرهنگی باید بشود.
سومین نکته فراهمشدن یک بستر مناسب و امن فرهنگی است تا کار فرهنگی خودش را عرضه کند و تبدیل به جریانهای فرهنگی شود؛ چراکه جریانهای فرهنگی هستند که اثرگذارند. بعضی وقتها یک فیلم سینمایی میتواند یک جریان ایجاد کند، یک عروسک میتواند یک جریان ایجاد کند، یک موسیقی میتواند یک جریان ایجاد کند. همهی این عوامل باید جمع شوند تا یک اتفاق بزرگ فرهنگی ایحاد شود.
برخورد حکیمانه یعنی برخورد بدون افراط و تفریط
نکتهی دیگر دربارهی سخنان رهبر انقلاب تأکید ایشان بر روی «برخورد حکیمانه» است. گفتند که مقصود ما این نیست که کل فرهنگ غرب را رد کنیم یا کلاً قبول کنیم، بلکه بعضی جاها را ممکن است قبول کنیم و بعضی جاها را ممکن است رد کنیم. این سخن در واقع یک رهنمود کلی است. ما الان دو نگاه افراطی و تفریطی در جامعه داریم. بعضیها معتقدند اصلاً فرهنگ غرب را کلاً بگذاریم کنار؛ به دلیل اینکه این فرهنگ ناشی از روحیهی سلطهجویانه بر همهی کشورهاست. بنابراین همهی ابزاری که وجود دارد مروج همان فرهنگ خواهد بود یا بهطور ناخودآگاه تأثیر خواهد گذاشت. این برخورد افراطی است. یک برخورد تفریطی داریم که نوعی انفعال است. اینکه هر چیزی هم از آن طرف میرسد چون حاصل اندیشههای انسانی است پس مورد پذیرش است و ما باید قبول کنیم. آن چیزی که اوجش در آدمهای غربزدهای مثل تقیزاده بود و البته هنوز هم در جامعه ما وجود دارد.
به نظرم منظور آقا از برخورد حکیمانه یعنی نه افراط و نه تفریط. باید حکیمانه برخورد کرد و انتخاب آگاهانه و متناسب با شرایط داشت. چون فرهنگ چیزی نیست که در یک جایی محبوس شود بلکه سیال است. مسائل فرهنگی از هر نقطهای به هر نقطهی جهان حرکت میکند. مثلاً ورزشهای رزمی از شرق آسیا آمده است. ورزشهای رزمی که میآید با خودش فرهنگ خودش را نیز میآورد. رزمیکارهای ایرانی وقتی به هم سلام میگویند به روش آنها سلام میگویند. در حالی که در فرهنگ ما نبوده و ما طور دیگری سلام و احترام میگذاریم. من نمیگویم خوب یا بد! ممکن است خوب باشد چون در آنها احترام وجود دارد یعنی همان ارزشی که ما هم داریم. ولی در صورتی میتوانیم با این پدیدهی ورزشهای رزمی درست برخورد کنیم که آن را و مسائل فرهنگیاش را بشناسیم که در کجا متولد شده و چطور منتقل میشود؟ آیا در حال انتقال یک فرهنگ است، یا فقط یک ورزش و سرگرمی است؟
بنابراین شناخت شرایط اجتماعی و فرهنگی پدیدههای فرهنگی و مبانی نظریاش موجب میشود ما انتخاب حکیمانه داشته باشیم. مطلب دوم این است که ما با مبانی محکمی که از دین و فرهنگ چندهزار سالهمان داریم، قدرت انتقال مفاهیم فرهنگی را در سطح زیاد و مهمی داریم. همین اتفاقی که الان در دنیا افتاده، یعنی جمهوری اسلامی ایران الان حرفهایش در همه جای دنیا وجود دارد. رسانهها کمک کرده، بالاخره ما حرفی برای گفتن داشتیم منتقلش کنیم. اگر حرفی نداشتیم هرچقدر هم رسانه باشد فایده نخواهد داشت.
سه پیشنهاد اجرایی
اطاعت رهبری به معنای تأیید گفتهها یا بازگویی سخنان ایشان نیست. اطاعت از رهبری یعنی اینکه برسیم به یک برنامهی عملی و اجرایی که قابل ارزشیابی باشد. ضمن عرض ارادت به اعضای شورای انقلاب فرهنگی -که همهی این بزرگوارن از سرمایههای مملکت هستند- پیشنهاد دارم که یک گروه ارزشیابی نسبت به فعالیتهای فرهنگی کشور، نهادها، مؤسسات فرهنگی با بودجههایی که دارند و حتی آدمهای فرهنگی مؤثر در سطح ملی تشکیل شود تا از فعالیتهای فرهنگی در کشور برآوردی داشته باشند که به شکل یک ارزشیابی دائم و مداوم در شورا برای تصمیمات بعدیشان عرضه شود.
دوم اینکه در جلسات شورا، مصادیق فرهنگی و موضوعات به صورت مستقل مطرح شود. مثلاً سینما در چند جلسه بحث شود. این سینماها وضعیتش چطور است، قبلش چگونه بود و آیندهاش چگونه است؟ بحث کتاب و ... صاحبنظران را هم دعوت کنند و نظر بگیرند و در کمیسیون مطرح کنند.
نکتهی سوم اینکه در شورای عالی انقلاب فرهنگی جای بحث مربوط به کودکان و نوجوانان خالی است و حتی فکر کنم از اعضا کسی نباشد که در این زمینه تخصص داشته باشد. منهای این قضیه، شاید لازم باشد کمیسیونی در این خصوص تشکیل شود.
مطرح شدن بحث تهاجم فرهنگی توسط رهبر انقلاب اسلامی ناشی از دو چیز بوده است؛ یکی اهمیت مسألهی فرهنگ؛ یعنی اینکه مبنا و زیربنای همه فعالیتها و برنامهها باید بحث فرهنگی به صورت مستقیم یا غیرمستقیم (پیوست فرهنگی) باشد. نکتهی دوم اینکه مردم ما با فرهنگ خودشان که فرهنگ مذهبی است بزرگ شدهاند. لذا مسألهی اصلی مسألهی فرهنگ است. در همین سخنان اخیر هم شاهنکتهی صحبت ایشان این بود که «فرهنگ در حاشیه نیست، در حاشیه اقتصاد و سیاست نیست، بلکه اقتصاد و سیاست هستند که در حاشیه فرهنگ هستند.»
لذا آن زمان ایشان این دغدغهی خاطر را پیدا کردند که به فرهنگ توجه لازم نمیشود و ما فضاهای فرهنگیمان و مخصوصاً مسئولین و نهادهای فرهنگی در مقابل هجوم فرهنگی غرب و هجوم فرهنگی جهانیسازی حالتی انفعالی دارند. به همین دلیل ایشان بحث تهاجم فرهنگی را مطرح کردند. منتها پس از یک مدتی حس شد این مسأله برای مسئولین و برای دستگاههای فرهنگی خیلی جا نیفتاده است که ایشان تعبیر «شبیخون فرهنگی» را بهکار بردند که یک پله بالاتر از تهاجم فرهنگی است. این موضوع به این معنا بود که دربارهی این مسأله غفلت وجود داشته است. شبیخون را زمانی به کار میبرند که این طرف خواب است و طرف مقابل حملهی غافلگیرکننده میکند.
دانشگاه سمنان، ۱۳۸۵: من پریروز در روزنامه گزارشى از تشکیلِ «ناتوى فرهنگى» را خواندم ... یک ناتوى فرهنگى
هم به وجود آوردهاند. این، بسیار چیز خطرناکى است. البته حالا هم نیست؛ سالهاست که این اتفاق افتاده است.
مجموعهى زنجیرهى به هم پیوستهى رسانههاى گوناگون در جهت مشخصى حرکت مىکنند تا سررشتهى تحولات
جوامع را به عهده بگیرند.
اما باز هم مسأله خیلی روشن نشد و یا آن انتطاری که میرفت اتفاق نیفتاد. ایشان در مرحلهی بعدی «ناتوی فرنگی» را مطرح کردند؛ یعنی بحث تسخیر همهی قلمروهای فرهنگی در یک کشور. بحث جهانیسازی این است که تسلط یک فکر و یک اندیشه بر همهی دنیا؛ ابزارش هم رسانهها هستند. این اصطلاح یعنی دشمن از همهی عوامل تسلطش استفاده میکند.
از تهاجم فرهنگی تا ناتوی فرهنگی
من جملهای را مستقیماً از ایشان شنیدم که فرمودند: «من وقتی تهاجم فرهنگی را مطرح کردم، فکر میکردم که مسأله روشن است و معنیاش معلوم است. بعد که شبیخون فرهنگی را مطرح کردم باز همینطور. ولی به نظرم رسید نه، تازه من باید تعریف کنم تهاجم فرهنگی یعنی چه؟ شبیخون فرهنگی یعنی چه؟» و بعد شروع کردند به توضیح دادن که مقصود من از تهاجم فرهنگی و شبیخون فرهنگی چیست و مقصود من از ناتوی فرهنگی چیست. این جلسه ایشان بحث را بازتر کردند. در حقیقت باز این دغدغه سرجای خودش است. گویا آن انتظار و اتفاقی که باید بیفتد نیفتاده و لذا مشخصتر به مصادیق اشاره میکنند.
حضرت آقا وقتی در مورد مسائل سیاسی، اقتصادی و جاری صحبت میکنند، خیلی وارد جزئیات نمیشوند. معمولاً خطوط قرمز، رهنمودها و راهنماییها و پیشنهادهای اساسی را مطرح میکنند ولی در مورد فرهنگ مخصوصاً در این جلسهی اخیر شورای عالی انقلاب فرهنگی وارد جزئیات شدند و مصادیق را مثال زدند. این مثالهای روشن نشان از تسلط ایشان به این مسائل فرهنگی است که از قدیم بوده و آشنایی وسیعی که ایشان نسبت به سینما، کتاب، تئاتر و... دارند.
من
جملهای را مستقیماً از ایشان شنیدم که فرمودند: «من وقتی تهاجم فرهنگی را
مطرح کردم، فکر میکردم که مسأله روشن است و معنیاش معلوم است. بعد که
شبیخون فرهنگی را مطرح کردم باز همینطور. ولی به نظرم رسید نه، تازه من
باید تعریف کنم تهاجم فرهنگی یعنی چه؟»
ایشان دراین جلسه در مورد عروسکها مثال زدند. الان طبق آمار، بیش از ۶۰، ۷۰ درصد فروش عروسکها مربوط به عروسکهای باربری و بَتمن و... است در حالی که عروسکهای ایرانی کمتر فروش دارند. یادم هست زمانی که در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بودم و عروسکهای دارا و سارا تولید شد، در جلسهای این عروسکها به حضرت آقا عرضه شد و ایشان آنها را با لباسهای مختلف دیدند. بنده و چند نفر از دوستان فرهنگی هم در جلسه بودیم. ایشان تعبیر مهمی را به کار بردند که اگر به آن توجه میشد شاید اکنون شرایط دیگری داشتیم. تعبیر ایشان این بود: «آن تولید فرهنگ که من میگویم یعنی همین عروسکها» بعد هم خیلی تأیید و تشویق کردند که این کار را ادامه دهید. بعد اشاره فرمودند که جاهایی مثل صدا و سیما و مطبوعات به این امر کمک کنند تا این عروسکها جا بیفتد که متأسفانه این اتفاق نیفتاد.
زندگی روزمرهی مردم با ۶۰۰ کلمه
باید یک بررسی در جامعه ما بشود. مثلاً مردم ما با چند واژه صحبت میکنند؟ من تصورم این است که کمتر از هزار واژهی مستعمل داریم. مردم ما هماکنون با ۵۰۰، ۶۰۰ واژه در زندگی روزمره صحبت میکنند. خیلی از واژههای ساده و قشنگی که وجود دارد در ادبیات مردم تقریباً فراموش شده و یا استفاده نمیشود. دیگر در گفتوگوهای مردم خبری از شعر خواندن و ضربالمثل زدن نیست. تابلوهای سر در مغازهها را نگاه کنید. بازار واژههای انگلیسی شده است؛ در حالی که قانوناً ممنوع است.
مدارس ما آموزش زبان دوم (انگلیسی) را در دبستان و قبل از دبستان شروع کردند. در حالی که یک بررسی در جاهای مختلف شد و نشان داد که آموزش زبان انگلیسی، فرانسوی و آلمانی که الفبایش متفاوت با الفبای ماست، به یادگیری و آموزش زبان فارسی و ادبیات خود ما لطمه وارد میکند. اینها تا یک زمانی مثلاً تا پایان دورهی دبستان زبان فارسی را خوب یاد بگیرند و با نمک و شیرینیهای این زبان آشنا شوند و بعد بهطور طبیعی و به صورت درست زبان انگلیسی را یاد بگیرند که الان زبان بینالمللی است. حتی در کشورهای اروپایی که زبان دوم الزامی است، زبان دومشان، زبانی است که با الفبایشان همخوانی دارد. از چپ به راست مینویسند، الفبای یکسانی دارند، واژههایش هم خیلی نزدیک به هم است و فقط لهجه یا تلفظش است که تغییر میکند. این مبنا یک مبنا است ولی شرایط متفاوتی دارد و بچهها به راحتی میتوانند یکی دو زبان یاد بگیرند. ما هم اگر بخواهیم اینطور فکر کنیم باید برویم سراغ زبانهایی که الفبای یکسانی با الفبای ما دارند؛ یعنی مثلاً از راست به چپ نوشته میشوند و واژههای یکسانی دارند.
این سه عامل مهم
نکتهی مهم دیگر اینکه همهی این اتفاقات در عرصهی فرهنگ نمیافتد مگر اینکه سه عامل زیر وجود داشته باشد. اولین عامل وجود آدم فرهنگی است؛ تا آدم فرهنگی نباشد کار فرهنگی نمیشود. آدم فرهنگی مقصودم نویسنده است، شاعر است، هنرمند است؛ کسی که کار فرهنگی میتواند انجام دهد. این آدمها باشند تا تولید فرهنگی بکنند و بعد هم روی آن بشود کار انجام داد. اینجاست که شورای عالی انقلاب فرهنگی باید راجع به این آدمهای فرهنگی برنامهریزی و فکر داشته باشد. اینجاست «حمایت» معنا پیدا میکند. یک نویسنده و یک هنرمند این همه دغدغهی معیشت نداشته باشد. مگر ما چقدر از این آدمها داریم؟ شاید در کل کشور کسانی که اهل قلم و اهل نوشتن و نقاشی و سینما و تئائر باشند، تعداد زیادی نباشد. بنابراین شورای انقلاب فرهنگی برای حمایت از اینها باید فکر کند و اجرا کند.
[گزارش تصویری]
نکتهی دوم با تولید فرهنگی معنا پیدا میکند. یعنی تا یک کتاب و یا فیلم و یا موسیقی خوب نباشد که کار فرهنگی معنا ندارد، بلکه فقط میشود یک شعار و صحبتهای کلی. اینجاست که حمایت از نوع دیگری مطرح میشود. علاوه بر حمایت از مولدین فرهنگ، حمایت از تولیدات فرهنگی باید بشود.
سومین نکته فراهمشدن یک بستر مناسب و امن فرهنگی است تا کار فرهنگی خودش را عرضه کند و تبدیل به جریانهای فرهنگی شود؛ چراکه جریانهای فرهنگی هستند که اثرگذارند. بعضی وقتها یک فیلم سینمایی میتواند یک جریان ایجاد کند، یک عروسک میتواند یک جریان ایجاد کند، یک موسیقی میتواند یک جریان ایجاد کند. همهی این عوامل باید جمع شوند تا یک اتفاق بزرگ فرهنگی ایحاد شود.
برخورد حکیمانه یعنی برخورد بدون افراط و تفریط
نکتهی دیگر دربارهی سخنان رهبر انقلاب تأکید ایشان بر روی «برخورد حکیمانه» است. گفتند که مقصود ما این نیست که کل فرهنگ غرب را رد کنیم یا کلاً قبول کنیم، بلکه بعضی جاها را ممکن است قبول کنیم و بعضی جاها را ممکن است رد کنیم. این سخن در واقع یک رهنمود کلی است. ما الان دو نگاه افراطی و تفریطی در جامعه داریم. بعضیها معتقدند اصلاً فرهنگ غرب را کلاً بگذاریم کنار؛ به دلیل اینکه این فرهنگ ناشی از روحیهی سلطهجویانه بر همهی کشورهاست. بنابراین همهی ابزاری که وجود دارد مروج همان فرهنگ خواهد بود یا بهطور ناخودآگاه تأثیر خواهد گذاشت. این برخورد افراطی است. یک برخورد تفریطی داریم که نوعی انفعال است. اینکه هر چیزی هم از آن طرف میرسد چون حاصل اندیشههای انسانی است پس مورد پذیرش است و ما باید قبول کنیم. آن چیزی که اوجش در آدمهای غربزدهای مثل تقیزاده بود و البته هنوز هم در جامعه ما وجود دارد.
به نظرم منظور آقا از برخورد حکیمانه یعنی نه افراط و نه تفریط. باید حکیمانه برخورد کرد و انتخاب آگاهانه و متناسب با شرایط داشت. چون فرهنگ چیزی نیست که در یک جایی محبوس شود بلکه سیال است. مسائل فرهنگی از هر نقطهای به هر نقطهی جهان حرکت میکند. مثلاً ورزشهای رزمی از شرق آسیا آمده است. ورزشهای رزمی که میآید با خودش فرهنگ خودش را نیز میآورد. رزمیکارهای ایرانی وقتی به هم سلام میگویند به روش آنها سلام میگویند. در حالی که در فرهنگ ما نبوده و ما طور دیگری سلام و احترام میگذاریم. من نمیگویم خوب یا بد! ممکن است خوب باشد چون در آنها احترام وجود دارد یعنی همان ارزشی که ما هم داریم. ولی در صورتی میتوانیم با این پدیدهی ورزشهای رزمی درست برخورد کنیم که آن را و مسائل فرهنگیاش را بشناسیم که در کجا متولد شده و چطور منتقل میشود؟ آیا در حال انتقال یک فرهنگ است، یا فقط یک ورزش و سرگرمی است؟
ما
الان دو نگاه افراطی و تفریطی در جامعه داریم. بعضیها معتقدند اصلاً
فرهنگ غرب را کلاً بگذاریم کنار؛ به دلیل اینکه این فرهنگ ناشی از روحیهی
سلطهجویانه بر همهی کشورهاست. یک برخورد تفریطی داریم که نوعی انفعال
است. اینکه هر چیزی هم از آن طرف میرسد چون حاصل اندیشههای انسانی است
پس مورد پذیرش است.
بنابراین شناخت شرایط اجتماعی و فرهنگی پدیدههای فرهنگی و مبانی نظریاش موجب میشود ما انتخاب حکیمانه داشته باشیم. مطلب دوم این است که ما با مبانی محکمی که از دین و فرهنگ چندهزار سالهمان داریم، قدرت انتقال مفاهیم فرهنگی را در سطح زیاد و مهمی داریم. همین اتفاقی که الان در دنیا افتاده، یعنی جمهوری اسلامی ایران الان حرفهایش در همه جای دنیا وجود دارد. رسانهها کمک کرده، بالاخره ما حرفی برای گفتن داشتیم منتقلش کنیم. اگر حرفی نداشتیم هرچقدر هم رسانه باشد فایده نخواهد داشت.
سه پیشنهاد اجرایی
اطاعت رهبری به معنای تأیید گفتهها یا بازگویی سخنان ایشان نیست. اطاعت از رهبری یعنی اینکه برسیم به یک برنامهی عملی و اجرایی که قابل ارزشیابی باشد. ضمن عرض ارادت به اعضای شورای انقلاب فرهنگی -که همهی این بزرگوارن از سرمایههای مملکت هستند- پیشنهاد دارم که یک گروه ارزشیابی نسبت به فعالیتهای فرهنگی کشور، نهادها، مؤسسات فرهنگی با بودجههایی که دارند و حتی آدمهای فرهنگی مؤثر در سطح ملی تشکیل شود تا از فعالیتهای فرهنگی در کشور برآوردی داشته باشند که به شکل یک ارزشیابی دائم و مداوم در شورا برای تصمیمات بعدیشان عرضه شود.
دوم اینکه در جلسات شورا، مصادیق فرهنگی و موضوعات به صورت مستقل مطرح شود. مثلاً سینما در چند جلسه بحث شود. این سینماها وضعیتش چطور است، قبلش چگونه بود و آیندهاش چگونه است؟ بحث کتاب و ... صاحبنظران را هم دعوت کنند و نظر بگیرند و در کمیسیون مطرح کنند.
نکتهی سوم اینکه در شورای عالی انقلاب فرهنگی جای بحث مربوط به کودکان و نوجوانان خالی است و حتی فکر کنم از اعضا کسی نباشد که در این زمینه تخصص داشته باشد. منهای این قضیه، شاید لازم باشد کمیسیونی در این خصوص تشکیل شود.